بالاخره دیدمش. چند بار خواستم سراغش بروم اما هربار یادم میرفت. البته آقای چیتچیان هم گفته بودند که اگر نخواهد پیدایش کنی، نمیکنی! اما بالاخره پیدایش کردم... دیشب آنجا خیلی شلوغ بود. گویا سالروز بازگشت آزادهها به ایران بود. یک مراسم ویژه برگزار کرده بودند و آزادههای اصفهان هم با لباسهایی خاکیرنگ حاضر بودند. من اما دنبال او رفتم...
یک دفتر در گلستان هست که اگر نام شهید را بدهی، جایش را نشانت میدهند. سیستم کامپیوترشان قطع بود. خود مسئولانی هم که آنجا بودند اصلا او را نمیشناختند! البته آقای چیت چیان هم گفته بودند که خودش نمیخواسته خیلی شناخته شده باشد... تنها چیزی که میدانستیم نام خودش بود و نام عملیاتی که در آن شهید شده؛ این شد که به ما گفتند احتمالا در کدام قطعه هست. مجبور شدیم اسم همه سنگها را بخوانیم... بیشترشان عکس هم دارند؛ عکسها را هم نگاه میکردم... تا اینکه بالاخره لبخند یکی از آنها من را گرفت؛ خیلی خوشحال بنظر میرسید... اسمش را که خواندم فهمیدم که بالاخره اجازه داده پیدایش کنم...
استاد! آقای چیتچیان گفتند هرکس با تو میپرید آدم میشد... حالا بگذار من با تو بپرم...
-
ممنون از ذکرتون، خدا خیر کثیر دهد!
به نظرم افراط و تفریط در دور و بر و جامعه مون زیاد شده(مثلا درگیریهای فکری و عملی که هر کدوم از ما با اطرافیان و مردم داریم، تفاوت زیاد افکار، عقاید و مسائل واقعه ی روز!)
ولی جای نگرانی نیست ان شاءالله (یعنی نه میتوان کنار کشید و نه در خیلی جاها وارد شد!!)
در واقع خدا دوستان خوبی مثل "شهدا و صدیقین و صالحین و انبیاء" را پیش رویمان می گذارد، باشد که ببینیم و آدم تر شویم!
هرچند که معتقدم کسی که حداقل انسی با قرآن و ائمه داشته باشه، به احتمال خیلی زیاد تا الآن آدم شده! و این برکت و سفره رو باشگاه به طور مادی و آسمانی برای ما فراهم کرده!
(برداشتی از حرف استاد: اکثر وقتها نباید به نفس توجه کرد، حتی برای آدم شدن، تو برو کارت رو انجام بده، خدا بقیه چیزا رو صاف میکنه! )
نکته جایزه ای:
- اسم کتاب خاطرات ایشون که باید خیلی خوب باشه: "چه کسی مرا هل داد؟"
دو تا مسئله هم دارم:
چرا اسمشون رو نبردید؟
عنوان متن برای بنده واضح نیست. -
من هم هر شب سعی می کنم یادش کنم ....
و اینکه
این راه را که می روی تا تهش باید بروی: یا جنگ تمام شود یا تو!
http://takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Pages/Mashahir.aspx?ItemId=1152
نظرات (3)