فاطمه شهیدی
نبض تمام حادثهها در رگان توست
پرواز، فرصت كمی از آسمان توست
دامان پر حماسهترین سوگوارهها
در پهن دشت فلسفهی امتحان توست
ای خطبهی بلند زمانه كه تا ابد
حبل المتین مرثیهها بر زبان توست
هرجا كه چاه هست، همانجا چكیدهای!
هر جا كه یاس هست، همانجا نشان توست
یعنی فرشتگان خدا، نیمهی تواند
یعنی كه عرش، سلسلهی گیسوان توست
بس نهر بیفرات كه بر ساحلت نشست
بس درد ناشكیب كه در استخوان توست
زخمی كه روی شانهی مولا نشسته بود
امروز، همنشین دل مهربان توست
این قافله كه بر تن صحرا غروب كرد
ردّ غروب قافلهی دودمان توست
جلسه سوم
امام حسین(علیهالسلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد. این حرکت برای اقامه حکومت الهی و براندازی حکومت شیطانی بود؛ امّا جنبه شخصی نداشت و از آن ابزارهایی که برای بهپاداشتن حکومتهای شیطانی یا ادامه آن ـچه از نظر حدوثی و چه بقاییـ بهکار گرفته میشود، یعنی تطمیع و تهدید و تحمیق، حضرت از این اهرمها استفاده نکرد، بلکه عکس بود.
«غرور» یعنی فریب ناشی از جهل
من حالا یک مطلبی را مقدّمتاً در باب غرور عرض کنم. البته حالا نمیخواهم بحث غرور کنم. جلسه اوّل عرض کردم که من بیست و پنج سال پیش مفصّل راجع به غرور بحث کردهام؛ امّا فقط اشارهای کنم که مربوط به مطلب فعلی من است. «غرور» عبارت است از فریب ناشی از جهل؛ چه انسان خودش مغرور شود، چه دیگری را بخواهد مغرور کند. چه من خودم فریب بخورم که این فریب خوردن ناشی از جهل من و بیخبریام باشد، چه دیگری را بخواهم مغرور کنم که این هم معنایش همین است که او را فریب بدهم بر اثر جهل و بیخبری که او دارد. به این میگویند غرور.
شخص مغرور یعنی فریبخوردهای که از ناحیه جهلش فریب خورده است. البته این خودش بحثی است که اینجا جهل مطلق نیست؛ بلکه منشاء غرور، جهل مُرکّب است. امّا اینها را چون قبلاً بحث کردهام، نمیخواهم وارد بشوم. حتّی حرفهای کسانی را که اهل کلام بودند، همه را قبلاً مطرح کردهام و اینجا هم جای طرح مجدّد آن مباحث نیست. فقط همین تعریف غرور را میخواستم عرض کنم تا برویم به سراغ اصل بحث خودمان.
سید مرتضی آوینی
فصل سوم: مناظره عقل و عشق
راوی
آماده باشید كه وقت رفتن است.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل وعشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. در روز هشتم ذی الحجه، یوم التّرویه، امام حسین علیه السلام آگاه شد كه عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مكه وارد شده است تا او را مخفیانه دستگیر كنند و به شام برند واگرنه... حرمت حرم امن را با خون او بشكنند. آنان كه رو به سوی قبله خویش نماز میگزارند معنای حرمت حرم امن را چه میدانند؟ كعبه آنان كه در مكه نیست تا حرمت حرم مكه را پاس دارند؛ كعبه آنان قصر سبزی است در دمشق كه چشم را خیره میكند. آنجا بهشتی است كه در زمین ساختهاند تا آنان را از بهشت آسمانی كفایت كند... و از آنجا شیطان بر قلمرو گناه حكم میراند، بر گمگشتگان برهوتِ وهم، بر خیالپرستانی كه در جوار بهشت لایتناهای رضوان حق، سر به آخور غرایز حیوانی و دل به مرغزارهای سبزنمای حیات دنیا خوش داشتهاند، حال آنكه این همه، سرابی است كه از انعكاس نور در كویر مرده دلهای قاسیه پیدا آمده است. كعبه قبله احرار است. رستگان از بندگی غیر؛ اما اینان بت خویشتن را میپرستند. امام برای اعمال حج احرام بسته است و لكن اینان احرام بستهاند تا شمشیرهای آخته خویش را از چشمها پنهان دارند... شكستن حرمت حرم خدا برای آنان كه كعبه را نمیشناسند چندان عظیم نمینماید و اگر با آنان بگویی كه امام حسین علیه السلام برای پرهیز از این فاجعه مكه را ترك گفته است در شگفت خواهند آمد... اما آن كه میداند حرم خدا نقطه پیوند زمین و آسمان است، درمییابد كه شكستن حرمت حرم آن همه عظیم است كه چیزی را با آن قیاس نمیتوان كرد. بلا در كمینِ نزول بود و ابرهای سیاه از همه سو، شتابان، بر آسمان دره تنگ مكه گرد میآمدند و فرشتگانِ همه آسمانها در انتظار كلام «كُن» بی قرار بودند؛ و اذا قضی امرا فانما یقول له كن فیكون 1. در میان «كُن» و «یكون» تنها همین «فا» (ف) فاصله است، و آن هم در كلام، نه در حقیقت. آیا امام كه خود باطن كعبه است، اذن خواهد داد كه این بدعت عظیم واقع شود و حرمت حرم با خون او شكسته شود؟... خیر.