دین و دینداری- بخش دوم
آیت الله مجتبی تهرانی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم أجمَعِين.
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»
ویژگیهای کلّی دین حق[۱]
عرض کردم که «دین» در لغت به معنای کیش و آیین است. دین حقیقتی مُرکّب از «باورها و باید و نبایدها» است؛ و به تعبیر سادهتر، مجموعهای از «امور اعتقادی و عملی»، یا «اعتقادات و احکام»، یا همان «اصول و فروع» است. این مجموعه دین است. در جلسة گذشته به روایتی از پیغمبر اکرم(صل الله علیه و اله و سلم) اشاره کردم که حضرت فرمود جبرئیل به من گفت: «إِنَّ مَثَلَ هَذَا الدِّينِ كَمَثَلِ شَجَرَةٍ ثَابِتَةٍ»؛ مَثَل این دین مانند درختی پابرجا و ثابت است؛ «الْإِيمَانُ أَصْلُهَا»؛ که ریشه و اساسش ایمان است.
حضرت بعد از ایمان، وارد اعمال خارجی میشوند و میفرمایند: «وَ الصَّلَاةُ عُرُوقُهَا وَ الزَّكَاةُ مَاؤُهَا وَ الصَّوْمُ سَعَفُهَا وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَرَقُهَا وَ الْكَفُّ عَنِ الْمَحَارِمِ ثَمَرُهَا فَلَا تَكْمُلُ شَجَرَةٌ إِلَّا بِالثَّمَرِ».[۲] این روایت میفرماید ریشة دین، ایمان است. یعنی دین عبارت است از یک امر مُرکّب که «اصول» و «فروع» دارد، امّا این فروع نشأتگرفته از همان اصل و ریشة دین است. همانطور که در روایت آمد ریشة دین، ایمان است و بعد شاخهها و موارد دیگر مطرح میشود.
بنابر این، درست است که دین حقیقتی مُرکّب است، امّا تکثّر در دین راه ندارد. «ترکّب» در دین وجود دارد، به این معنا که دین ترکیبی از اصول و فروع باشد؛ ولی در دین «تکثّر» نداریم. دین یا حق است و یا باطل. البته در دین باطل تکثّر هست، ولی در دین حق تکثّر نیست. در آیة شریفهای که اول بحث قرائت کردم میفرماید: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ». این آیه همة ادیان باطل را که در آنها تکثّر هست، در مقابل یک دین حق قرار میدهد. لذا در دین حق «تکامل» وجود دارد، اما تکثّر راه ندارد. تکامل در دین حق، به حسب استعدادهای اُمَم بوده است. چون استعدادهای امّتها رو به تکامل میرفت، بیان ربوبی هم که برای آنها میآمد متناسب با همان سازمان وجودی آنان و خصلتهای آنها و همسو با ایشان بود.
دین حق دینی است که با سازمان وجودی انسان همسو و هماهنگ است و اگر دینی با سازمان وجودی انسان هماهنگ نبود، دین باطل است. به تعبیر ساده، کفشی که به پای من نخورد، کفش من نیست! کلاهی که به سر من نخورد، کلاه من نیست! آن دینی که همسو با سازمان وجودی من نباشد، دین من نیست؛ دین شیطان است.